ای مرا با شور شعر آمیخته
شعر دل نوشته داستان و ...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زندگی لحظه ای برای با هم بودن
مهدی جان کجایی؟
دنیای دامپزشکی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ای مرا با شور شعر آمیخته و آدرس shoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 134
بازدید کل : 65470
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



فروتل http://www.20store.ir/Marketing.php?wid=42326&Bname=%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF+%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C#L5

نويسندگان
شوریده

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : شوریده

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهيان مي گفتند: « هيچ تقصير درختان نيست.»
ظهر دم كرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ، لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد ، آمد او را به هوا برد كه برد.
به درك راه نبرديم به اكسيژن آب‌.
برق از پولك ما رفت كه رفت‌.
ولي آن نور درشت ،
عكس آن ميخك قرمز در آب
كه اگر باد مي آمد دل او ، پشت چين هاي تغافل مي زد،
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت‌.
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي ، همت كن
و بگو ماهي ها ، حوضشان بي آب است‌.
باد مي رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا مي رفتم‌.

سهراب سپهری

فروتل
 
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : شوریده

زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه‌.

رفتم نزديك‌:
چشم ، مفصل شد.
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق‌.
سايه بدل شد به آفتاب‌.

رفتم قدري در آفتاب بگردم‌.
دور شدم در اشاره هاي خوشايند:
رفتم تا وعده گاه كودكي و شن ،
تا وسط اشتباه هاي مفرح‌،
تا همه چيزهاي محض‌.
رفتم نزديك آب هاي مصور،
پاي درخت شكوفه دار گلابي
با تنه اي از حضور.
نبض مي آميخت با حقايق مرطوب‌.
حيرت من با درخت قاتي مي شد.
ديدم در چند متري ملكوتم‌.
ديدم قدري گرفته ام‌.
انسان وقتي دلش گرفت
از پي تدبير مي رود.

من هم رفتم‌.

رفتم تا ميز،
تا مزه ماست‌، تا طراوت سبزي .
آنجا نان بود و استكان و تجرع‌:
حنجره مي سوخت در صراحت ودكا.

باز كه گشتم‌،
زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه ها جراحت‌.
حنجره جوي آب را
قوطي كنسرو خالي
زخمي مي كرد.

فروتل
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد